شعر کودکانه درباره بهار
گلهای سرخ و زیبا
در باغ خانهی ما
چشمها را باز کردند
با خنده ناز کردند
بنفشه دستهدسته
کنار جو نشسته
در روز آفتابی
در آسمان آبی
پرندهی خوشآواز
پر زد و کرد پرواز
بهار آمد، گل آمد
نسرین و سنبل آمد
شاعر: پروین دولتآبادی
شعر کودکانه درباره بهار 2
خبر خبر خبردار
گل آمده به بازار
يكي، دو تا، نَه، ده تا
نَه ده، نَه صد، چه بسيار
به برف و سرما گفته
برو خدانگهدار
خبر خبر شبانه
درخت زده جوانه
دوباره بر سرش بست
شكوفه دانه دانه
به روي شاخه اي ساخت
پرستو آشيانه
خبر خبر خبرهاست
ميان باغ غوغاست
كدام را بگويم
كه هر چه هست، زيباست
خلاصه خبرها
بهار خوب و زيباست
شعر درباره بهار (۳)
بهار یواش یواش میاد
صدای کفش پاش میاد
سرما دیگه بار سفر را بسته
منتظر فصل بهار نشسته
بهار میاد رو شاخه ها
برگ و شکوفه می ذاره
میون دشت، تو باغچه ها
گلهای خوشبو می کاره
ابرا میان به آسمون
نم نم بارون می باره
ما هم باید پنجره را واکنیم
بهار زیبا را تماشا کنیم
تو دلهامون بذر امید بکاریم
بگردیم و شادی را پیدا کنیم
شعر درباره بهار (۴)
“رقص باد خندهی گل”
باد سرد آرام بر صحرا گذشت
سبزهزاران، رفتهرفته، زرد گشت
تک درخت نارون شد رنگ رنگ
زرد شد آن چتر شاداب و قشنگ
برگ برگ گل به رقص باد ریخت
رشتههاى بید بن از هم گسیخت
چشمه کمکم خشک شد بیآب شد
باغ و بستان ناگهان در خواب شد
کرد دهقان دانهها در زیر خاک
کرد کوته شاخه پیچان تاک
فصل پاییز و زمستان میرود
بار دیگر چون بهاران میشود
از زمین خشک میروید گیاه
چشمه جوشد، آب میافتد به راه
برگ نو آرد درخت نارون
سبز گردد شاخساران کهن
گل بخندد بر سر گلبوتهها
پر کند بوى خوش گل باغ را
باز میآید پرستو نغمهخوان
باز میسازد در اینجا آشیان
شاعر: پروین دولتآبادی
شعر درباره بهار (۵)
“شعر خیاطی بهار”
چه قدر با سلیقه
چه قدر با علاقه
جوانه را برش زد
نشاند روی ساقه
برای برگ ها دوخت
لباس تور پشمی
و کوک زد به شاخه
شکوفه های پشمی
لباس خواب گل را
ورق ورق اتو کرد
نشست به پشت میزش
و ریشه را رفو کرد
هزار طرح و الگو
نشسته در نگاهش
چه رونقی گرفته
دوباره کارگاهش
شعر درباره بهار (۶)
“شعر بهار و عید نوروز”
کلاغه روی دیوار
صدا میکرد قار و قار
می گفت خبر خبردار
اومده فصل بهار
هوا شده پاک پاک
سبزه در اومد از خاک
برفها دیگه آب شدن
چشمه ها پر آب شدن
بهار و عید نوروز
آمده اند از امروز
با سبدای پرگل
با لاله و با سنبل
در این بهار زیبا
دنیا شده با صفا
شعر درباره بهار (۷)
بر شاخه شکوفه
خوش چشم باز کرده
گنجشک در کنارش
آواز ساز کرده:
فصل بهار این است
او دایهی زمین است
خورشید رنگ و بویی
دیگر به باغ داده،
از گل به دست شاخه
صد چلچراغ داده:
فصل بهار این است،
او دایهی زمین است.
تا آن هوای وحشی
آرام و نرم گشته،
قلب زمین دوباره
پر شور و گرم گشته
فصل بهار این است،
او دایهی زمین است.
آورده از سر کوه
باد ابر و ابر باران،
داده عجب صفایی
باران به کشتزاران
فصل بهار این است،
او دایهی زمین است.
خاموشی و سیاهی
از خاک و آب رفته
آواز و روشنایی
تا آفتاب رفته:
فصل بهار این است،
او دایهی زمین است
شعر درباره بهار (۸)
یک گل، ده گل، صدتا گل
اینجا، آنجا، هر جا گل
دامن، دامن، فروردین
میروید بر دلها گل
باغ و دره پُر گل شد
کوه و دشت و صحرا گل
لب ها را گل خندان کرد
شد از شادی لبها گل
شعر درباره بهار (۹)
فصل بهاره
عید دوباره
فصل بهاره آره بابا
عید دوباره
باز عمو نوروز واسمون عیدی میاره
عید دیدنی و شادی
شیرینی و چای و آجیل
بازم عیدی می گیریم
از همه اهل فامیل
بچه های مهربون
عید شما مبارک
دوستای رنگین کمون
عید شما مبارک